سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جوانمردى آبروها را پاسبان است و بردبارى بى خرد را بند دهان و گذشت پیروزى را زکات است و فراموش کردن آن که خیانت کرده براى تو مکافات ، و رأى زدن دیده راه یافتن است ، و آن که تنها با رأى خود ساخت خود را به مخاطره انداخت ، و شکیبایى دور کننده سختیهاى روزگار است و ناشکیبایى زمان را بر فرسودن آدمى یار ، و گرامیترین بى‏نیازى وانهادن آرزوهاست و بسا خرد که اسیر فرمان هواست ، و تجربت اندوختن ، از توفیق بود و دوستى ورزیدن پیوند با مردم را فراهم آرد ، و هرگز امین مشمار آن را که به ستوه بود و تاب نیارد . [نهج البلاغه]

هفته نامه جوانان خسروشهر

احمد ها...می چهر های شناخته شده برای اهالی خسروشهر است اما در این یکی دوساله شهرت این عزیز از شهر ومنطقه فراتر رفته وبه خاطر یک بلوتوث تکیه کلام های ایشان ورد هر مجلس ومحفلی شده است متن زیر برداشتی است از خاطره ای که برایمان تعریف کرد مانیز به رنگ ولغاب آن افزودیم.........

یک روز در تبریز توی پیاده رو به طرف میدان ساعت می رفتم...
از دور دیدم یک کارت پخش کن خیلی با کلاس، کاغذهای رنگی قشنگی دستشه ولی به هر کسی نمیده!
خانم ها رو که کلاً تحویل نمی گرفت و در مورد آقایون هم خیلی گزینشی رفتار می کرد و معلوم بود فقط به کسانی کاغذ رو می داد که مشخصات خاصی از نظر خودش داشته باشند، اهل حروم کردن تبلیغات نبود ....
احساس کردم فکر می کنه هر کسی لیاقت داشتن این تبلیغات تمام رنگی گرون قیمت رو نداره، لابد فقط به آدمهای باکلاس و شیک پوش و با شخصیت میده! از کنجکاوی قلبم داشت می اومد توی دهنم...!!!
خدایا، نظر این تبلیغاتچی خوش تیپ و با کلاس راجع به من چی خواهد بود؟! آیا منو تائید می کنه؟!!

 

کفشهامو با پشت شلوارم پاک کردم تا مختصر گرد و خاکی که روش نشسته بود پاک بشه و کفشم برق بزنه!
سینه ام را دادم جلو وشکم مبارک رو دادم تو و در عین حال سعی کردم خودم رو کاملا بی تفاوت نشون بدم!
دل تو دلم نبود. یعنی منو می پسنده؟ یعنی به من هم از این کاغذهای خوشگل میده...؟!
همین طور که سعی می کردم با بی تفاوتی از کنارش رد بشم با لبخند نگاهی بهم کرد و یک کاغذ رنگی به طرفم گرفت و گفت: "آقای محترم! بفرمایید!"
قند تو دلم آب شد!
با لبخندی ظاهری و با حالتی که نشون بدم اصلاً برام مهم نیست بهش گفتم: می گیرمش ولی الان وقت خوندنش رو ندارم! کاغذ رو گرفتم ...
چند قدم اونورتر پیچیدم توی قنادی و اونقدر هول بودم که داشتم با سر می رفتم توی کیک . وایسادم و با ولع تمام به کاغذ نگاه کردم،

نوشته بود:
.
.
.
دیگر نگران طاسی سر خود نباشید، پیوند مو با جدیدترین متد روز اروپا و امریک  اخیلی خنده‌دار




خسروشاهی ::: پنج شنبه 90/2/29::: ساعت 12:30 عصر

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 9


بازدید دیروز: 8


کل بازدید :38279
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
خسروشاهی
این وبلاگ مخصوص جوانان خسروشهر میباشد وهر هفته روزهای پنجشنبه با مطالب و نوشته های گوناگون به روز خواهد شد خسروشاهی هایی که می خواهند نوشته هایشان در این هفته نامه درج گردد می توانند با ایمیل یا در قسمت نظرها با ما در ارتباط باشند در ضمن حتما نظر وپیشنهاد وانتقاد یادتان نرود
 
 
>>آرشیو شده ها<<
 
 
>>لوگوی دوستان<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<